آرش روان

زیبایی های یک روان درخشنده

آرش روان

زیبایی های یک روان درخشنده

باران...!


باران که شدی مپرس، این خانه‌ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست

 

باران که شدی، پیاله ها را نشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست

 

باران! تو که از پیش خدا می‌آیی

توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست

 

بر درگه او چون که بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست

 

با سوره‌ی دل، اگر خدا را خواندی

حمد و فلق و نعره‌ی مستانه یکیست

 

این بی خردان، خویش خدا می‌دانند

اینجا سند و قصه و افسانه یکیست

 

از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار

در خلقت تو، رستم و موریانه یکیست

 

گر درک کنی خودت خدا را بینی

درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست