آرش روان

زیبایی های یک روان درخشنده

آرش روان

زیبایی های یک روان درخشنده

خانه دوست


زیباترین حس سجده این است که در گوش زمین پچ پچ می‌کنی، اما در "آسمان" صدای تورا می‌شنوند...

وقتی بهترین‌ها را برای دیگران می‌خواهید، افکارتان بکر است و زلال!

در کلام آسمانی آمده است: دعا قضا را برمی‌گرداند، هر چند آن را محکم کرده باشند!

به همین سادگی...

کمترین مهربانی این است که برای هم دعا کنیم!

با تمام وجود، بهترین‌ها را از خداوند برایتان طلب می‌کنم...

پروردگارا...


پروردگارا شرافت امروزم را از دیروزم افزون کن و خطاهایم را بپوشان؛

همراهم باش تا به دیگری به چشم خردی و به خود به چشم بزرگی ننگرم؛

هر روز فرصتی است دوباره... یارم باش تا این فرصت را بر خود و بندگانت تباه نسازم؛

او که ثروتمند است یا فقیر، شریف است یا بزهکار و با هر نقصانی لایق عشق است؛

همراهم باش تا به بندگانت به چشم برابری بنگرم؛

پنجره لطف تو همواره گشوده است، کنارم باش تا از زاویه نگاه تو به زندگی بنگرم...

رمضان


مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه‌ام غیر روسیاهی نیست

 

همیشه غیر تو را کرده‌ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست

 

مرا به سوی خودش می‌کشد چنان نفسم

که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست

 

فقط تو مشتری دست خالی‌ام هستی

اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست

 

اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد

کمک که وضعیتم، وضع رو به راهی نیست

 

تو دست یخ زده‌ام را گرفتی و انگار

به نامه‌ی عملم اصلاً اشتباهی نیست

 

دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال

اگرچه بنده‌ی تو عبد دل بخواهی نیست

آیا خدا وجود دارد!؟


مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی به موضوع «خدا» رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری پرسید: چرا باور نمی‌کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی سرپرست پیدا می‌شد؟ اگر خدا وجود می‌داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی‌توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می‌دهد این چیزها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه‌ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی‌خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می‌دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می‌زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد. آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند. مشتری تائید کرد: دقیقا! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد...

نکته ای از انجیل



در انجیل آمده است:

« او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست.»

این آیه برخی از خانم های کلاس انجیل خوانی را دچار سردرگمی کرد. آنها نمی‌دانستند که این عبارت در مورد ویژگی و ماهیت خداوند چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. از این رو یکی از خانم ها پیشنهاد داد فرایند تصفیه و پالایش نقره را بررسی کند و نتیجه را در جلسه بعدی انجیل خوانی به اطلاع سایرین برساند.

همان هفته با یک نقره‌کار تماس گرفت و قرار شد او را درمحل کارش ملاقات کند تا نحوه کار او را از نزدیک ببیند. او در مورد علت علاقه خود، گذشته از کنجکاوی در زمینه پالایش نقره چیزی نگفت.

وقتی طرز کار نقره کار را تماشا می‌کرد، دید که او قطعه‌ای نقره را روی آتش گرفت و گذاشت کاملاً داغ شود. او توضیح داد که برای پالایش نقره لازم است آن را در وسط شعله، جایی که داغتر از همه جاست نگهداشت تا همه ناخالصی‌های آن سوخته و از بین برود.

زن اندیشید ما نیز در چنین نقطه داغی نگه داشته می‌شویم. بعد دوباره به این آیه که می‌گفت: «او در جایگاه پالاینده و خالص کننده نقره خواهد نشست» فکر کرد. از نقره‌کار پرسیدآیا واقعاً در تمام مدتی که نقره در حال خلوص یافتن است، او باید آنجا جلوی آتش بنشیند؟

مرد جواب داد بله، نه تنها باید آنجا بنشیند و قطعه نقره را نگهدارد بلکه باید چشمانش را نیز تمام مدت به آن بدوزد. اگر در تمام آن مدت، لحظه‌ای نقره را رها کند، خراب خواهد شد.

زن لحظه‌ای سکوت کرد. بعد پرسید: «از کجا می‌فهمی نقره کاملاً خالص شده است؟» مرد خندید و گفت: «خوب، خیلی راحت است. هر وقت تصویر خودم را در آن ببینم.»

اگر امروز داغی آتش را احساس می‌کنی، به یاد داشته باش که خداوند چشم به تو دوخته و همچنان به تو خواهد نگریست تا تصویر خود را در تو ببیند.

این مطلب را منتقل کنید. همین حالا کسی محتاج این است تا بداند که خدا در حال نگریستن به اوست و او در حال گذراندن هر شرایطی که باشد، در نهایت فردی بهتر خواهد بود.

«زندگی چون یک سکه است. تو می‌توانی آن را هر طور که بخواهی خرج کنی، اما فقط یک بار.»

«اللّه» واقعا آرام بخش است!



یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.

این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت:

پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه «الله»را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.

وی در ادامه افزود:

بسیاری از این مسلمانان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.

این پژوهشگر هلندی همچنین گفت:

از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله»تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.

به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب».


منبع: سوسوسایت

نَبِّئْ ...



روی پـــــرده کعــبه

این آیه حک شده اســت:

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ

 

و مـــن . . .

هنــــوز و تا همیشــه

به همین یک آیــه دلخــوشــــم:

 

"بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهــــربانم!"

رو به خدا باش ...


تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!



دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می‌کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی‌کنم.

 

استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می‌بینی؟

 

دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی‌بینم.

 

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید!

الهی ...


الهی من نه آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم، نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی.


در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی.


پشت دیوار نشینم، چون گدا بر سر راهی.


کس به غیر از تو نخواهم، چه بخواهی، چه نخواهی.


باز کن در، که جز این خانه مرا نیست پناهی ...

خداوندا...


خداوندا، تو را دارم و این یعنی که دارایم؛

چه آزادم به هنگامی که من را عبد می خوانی

کمک کن تا نیالایم، من آن نفسی که آن را پاک می خواهی

مرا با واژه لذت، که آسان جامه ذلت بپوشد هیچ کاری نیست


خداوندا ...

خودت را حاجت ما کن!

کمک کن تا نخواهم من، کسی جز تو ...

نخواهم از تو من، جز تو ...