تمام عددهای غیر ضروری را از زندگیت بیرون بریز، این عددها شامل سن، قد، وزن و سایز هستند.
با دوستان شاد و سرحال معاشرت کن.
به آموختن ادامه بده و همیشه مشغول یادگیری باش.
تا میتوانی بخند.
وقتی اشکهایت سرازیر میشوند: بپذیر، تحمل کن و به پیشروی ادامه بده.
رنگ خاکستری رو از زندگیت پاک کن.
احساساتت را بیان کن تا هیچ وقت زیباییهایی را که احاطهات کردهاند از دست ندهی.
شادیات را به اطرافت بپراکن و با حد و حصرهایی که گذشته به تو تحمیل کرده مبارزه کن.
بهترین سرمایه تو سلامتیات است از آن بهره ببر.
از جاده خارج شو و از شهر و کشورهای غریب دیدن کن.
روی خاطرات بد توقف نکن.
هیچ فرصتی رو برای گفتن دوستت دارم به آنهایی که دوستشان داری از دست نده.
همیشه به خودت بگو که زندگی تعداد دم و بازدمها نیست، بلکه لحظاتی است که قلبت محکم میزند به خاطر خنده، به خاطر اتفاق های خوب و غیر منتظره، به خاطر شگفتی، به خاطر شادی و به خاطر دوست داشتن های بی حساب...
دور و برت را با چیزهایی که دوست داری پرکن: خانواده، حیوانات، خاطره ها، موسیقی، گیاهان و هر چه که میخواهی...
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــدهام
درد را افکنـــده درمـان دیـــدهام
دیــــدهام بــر شـــاخهها احـســـاســها
میتپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
میتواند زشــت هم زیبا شــود
حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است!
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــحهـا، لبـخندهـا، آوازهـــا
ای خــــطوط چهــــرهات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــیشـود
مثنویهایـم همــه نو میشـود
حرفـهایـم مــــرده را جــــان میدهــد
1. در روز حداقل یک بار بگوید «من نمیدانم».
2. کمتر از کسی تقاضایی داشته باشد و عمدتا به همت، فکر، برنامهریزی و زحمات خود اتکا کند.
3. در موضوعاتی که اطلاعات کلی دارد، اظهارنظر نکند.
4. دغدغه کانونی زندگی او، بهترین عملکرد در حرفهاش باشد.
5. به استقبال کسی برود که با او تفاوت یا حتی تضاد فکری دارد.
6. بدون اجازه قبلی از کسی، سخن او را به شخص دیگری بازگو نکند.
7. زباله را به خیابان و از اتومبیل به بیرون پرت نکند.
8. با رعایت حروف اضافه و با نهایت دقت، «نقل قول» کند.
9. دائما در حال تغییر و بهتر شدن باشد، به طوری که اطرافیان تغییر را حس کنند.
10. از اینکه دیگران را به خود و افکار خود دعوت کند، چه مستقیم چه غیرمستقیم پرهیز کند.
11. برای محیط جنگل که به مه، نم نم باران و رنگهای زنده طبیعت آمیخته شده، وقت بگذارد.
12. این ظرفیت را در خود ایجاد کند که واکنش به دیگران را حتی تا پنج سال به تأخیر اندازد.
13. حدود ۱۰ درصد از وقت، انرژی و تخصص خود را رایگان صرف جامعه کند.
14. در حرفهای که تخصص ندارد، مسئولیت نپذیرد.
15. خوشبختی را با راحتی و مصرفگرایی مساوی نداند.
16. هر دو سال یک بار، با ارزیابی کارها و رفتارهای خود به اشتباهات گذشته پی برده و خود را اصلاح کند.
17. با عبارت «من اشتباه کردم» به صلح دائمی برسد.
18. حریم شهروندان را رعایت کند: در نظم صفوف، خودپرداز بانک، پارک کردن، نزاکت عمومی، عابر پیاده، صحبت آرام.
19. آنقدر بر قوای فکری و روحی خود وقت گذاشته باشد تا نیاز به تایید و تمجید دیگران در خود را، در یک دوره پنج ساله به صفر برساند.
20. از رفتن به تئاتر به عنوان منبعی برای رشد و شکوفایی خود استفاده کند، چون تئاتر قدرت مندترین نمایش تواناییهای انسانهاست.
21. در هر نوع تصمیمگیری از خرید دمپایی تا مسائل جدی حرفهای، راههای مختلف را مکتوب کند، مطالعه کند، مشورت کند و با دقت ۹۰ درصدی به نتیجه برسد.
22. با عمل خود به دیگران نشان دهد، تفاوت میان هشت و هشت و یک دقیقه را میداند.
23. در روز حداقل از پنج نفر قدردانی کند: به خاطر نزاکت، اخلاق، دانش و خلاقیت آنها.
24. قبل از قضاوت کردن در مورد فردی، حداقل ده ساعت با او تعامل فکری رودررو برقرار کند تا با جهان او آشنا شود.
25. «ناراحت شدن» از تواناییها، ظرفیتها و برتریهای دیگران را در خود به تعطیلی بکشاند.
26. اجازه دهد افراد، سخن خود را تمام کنند.
27. به موسیقی به عنوان یک منبع تمرکز، آرامش و خوداکتشافی نگاه کند.
28. حداقل ۲۰ درصد وقت خود را صرف توسعه فردی، فکری، اخلاقی و مدنی نماید.
29. در صحبت کردن، یک سوم سؤال کند و دو سوم قضاوت. بعد از پنج سال، پنج ششم سؤال و یک ششم قضاوت.
30. حداقل یک ساعت در روز مطالعه کند.
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی
تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی
منِ دلداده به آهی
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشم ِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را تنگ در آغوش بگیرم ...
شاعر: رحمان نصر اصفهانی
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد. سپس توی اولی هویج ریخت در دومی تخم مرغ و در سومی دانههای قهوه. بعد از بیست دقیقه که آب کاملاً جوشیده بود گازها را خاموش کرد و اول هویج را در ظرفی گذاشت، سپس تخم مرغها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت. سپس از دخترش پرسید که چه می بینی؟
او پاسخ داد: هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویجها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ او این کار را کرد و گفت نرمند. بعد از او خواست تخم مرغ ها را بشکند، بعد از این که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد.
دختر از مادرش پرسید مفهوم اینها چیست؟
مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده اند، آب جوشان، اما هرکدام عکس العمل متفاوتی نشان دادهاند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر میآمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت میکرد، وقتی در آب جوش قرار گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد. دانههای قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند.
مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید تو چگونه عمل میکنی؟ تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟
به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم میآیم، اما در سختیها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند اما با حرارت محکم میشود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم دل پذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانههای قهوه باشی هر چه شرایط بدتر میشود تو بهتر میشوی و شرایط را به نفع خودت تغییر میدهی.
به یاد داشته باشید در طبیعت آنهایی زنده میمانند که بهتر میتوانند با شرایط سخت خود را تطبیق داده و از بحرانها عبور کنند.
از امروز بعد از خوردن صبحانه، این جمله را برای خود تکرار کنید:
آنچه مرا نکشد، مرا قویتر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم.
آنچه مرا نکشد، مرا قویتر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم.
آنچه مرا نکشد، مرا قویتر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم.
1. به شهروندان عادی بیشتر احترام بگذارد تا کسانی که پست و مقام دارند.
2. بتواند 30 صفحه در مورد خود، روحیات و افکار خود بدون حتی یک جمله تکراری بنویسد.
3. برای خود به وسعت جهان، احترام قائل باشد.
4. در روز حداقل پانزده دقیقه برای شناخت خود وقت بگذارد.
5. از کسی سؤال خصوصی نپرسد.
6. برای هر سؤالی، چندین پاسخ متفاوت قائل باشد.
7. اختلاف خود با دیگران را با گفت وگو حل کند.
8. مبنای قضاوت در مورد انسان ها: 95 درصد باطن و عمل آن ها، 5 درصد، ظاهرشان.
9. انتظارات خود را از دیگران به حداقل برساند.
10. با تواناییهای خود زندگی کند.
11. راستگویی و درستکاری را نه صرفاً یک فضیلت فردی بلکه استوانه آفرینش بداند.
12. برای کل جامعه و آینده آن تلاش کند و نه صرفا در گروه و اطرافیان خود.
13. در روز پانزده دقیقه با گُل و گیاه وقت بگذراند و رنگها را تقدیر کند تا بلکه قدری از قدرت، سیاست، پول و خودنمایی فاصله گیرد.
14. در صف خودپرداز بانک، یک متر از کسی که مشغول کار بانکی است فاصله بگیرد.
15. با عذرخواهی، فضای تنشها را تخفیف دهد.
16. از نیاز به نمایش، عبور کرده باشد.
17. اگر میخواهد ثروتمند شود، نهادهای دولتی و حکومتی را ترک کند.
18. بر کسانی که با او تفاوت فکری و سلیقهای دارند، القاب نگذارد.
19. در زندگی اجتماعی و سیاسی: 95 درصد فکر و مطالعه و استدلال، 5 درصد حس، شایعات و فضاها را رعایت کند.
20. تا بتواند در رانندگی بوق نزند.
21. به گونهای رفتار کند که صاحبان قدرت سراغ او بیایند و نه بالعکس.
22. بخش مهمی از زندگی خود را برای بجا گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی کند.
23. برای هر انسانی، مستقل از اینکه چه فکری دارد و به کدام گروه تعلق دارد، ارزش انسانی قائل باشد.
24. از دوستیها و به خصوص حلقه اول دوستان خود، مانند گُل مراقبت کند.
25. حداقل در دو کار گروهی به طور دائمی، برای فرونشاندن منیتهای خود، مشارکت کند.
26. اعتبار فکری افراد را در متون قابل اتکایی که تولید کردهاند، بداند.
27. وارد شبکه ذهنی منتقدین خود شود تا جهان آنها را بهتر درک کند.
28. در رفتار اجتماعی و اخلاق فردی، قابل پیش بینی باشد.
29. به هیچ فرد، گروه و ملتی دشنام ندهد. با مخالفین خود، حقوقی رفتار کند.
30. شأن و منزلت خود را به مراتب بالاتر از کسانی بداند که پُست و مقام و منصب دارند.
نویسنده: پروفسور محمود سریع القلم
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیهام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کردهام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست
مرا به سوی خودش میکشد چنان نفسم
که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست
فقط تو مشتری دست خالیام هستی
اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست
اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد
کمک که وضعیتم، وضع رو به راهی نیست
تو دست یخ زدهام را گرفتی و انگار
به نامهی عملم اصلاً اشتباهی نیست
دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال
اگرچه بندهی تو عبد دل بخواهی نیست
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت،
بزدایم دیگر، تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت، نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم، شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل
لحظه را دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایهی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری، ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظهی فردا شب،
من به خود باز بگویم این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت...
«فریدون مشیری»
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمیشوند.
پس هر چه سخت تر و قالبیتر باشیم فهم دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش مییابد.
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، به مراتب سرسخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی میایستد اما آب، راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد...
گاهی لازم است کوتاه بیایی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت اما میتوان چشمها را بست و عبور کرد به مانند آب!
گاهی مجبور میشوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی.
ولی با آگاهی و شناخت!
و آنگاه بخشیدن را نیک خواهی آموخت...
بیشتر کارآفرینان دوست دارند که گهگاهی الهام هایی دریافت کنند. در واقع کل کسب و کارهای انگیزشی جزو صنعت در حال شکوفایی هستند. ولی وقتی همه این الهام ها هم برای انجام کارهایی که در لیست کارها دارید کافی نیستند چه باید کرد؟ در زیر سه رویکرد را معرفی کرده ایم که این فلسفه را عملی میکنند:
1. روی لیست وظایف تمرکز کنید.
همه وظایف را به صورت فهرست وار روی کاغذ، در تلفن همراه، برنامه کاربردی داخل تبلت یا ... یادداشت کنید. حتماً همه کارها را یادداشت کنید تا همه آنها را بطور متمرکز یک جا داشته باشید. زیرا وقتی کارها را در یادداشتهای پراکنده بنویسید، داخل صندوق دریافتی ایمیل بگذارید، روی تکه کاغذهای مختلف بنویسید یا پشت پاکت یا چیزهای دیگر یادداشت کنید، نمی توانید مشخص کنید که کدام کارها را باید زودتر انجام دهید. یکی از برنامه کاربردی برای شروع برنامه Remember the Milk است. این برنامه مدیریت لیست را در تمام دستگاههای شما متمرکز میکند. امروز از این برنامه کمک بگیرید و از آن استفاده کنید تا وظایف و کارهای متفرقه را در یک لیست اصلی بگنجانید.
2. آن را بطور منظم بروز رسانی کنید.
برای منظم کردن لیست خود باید کمی تعهد زمانی داشته باشید، ولی وقتی آن را متمرکز نمودید، پیگیری آن سادهتر میشود و میتوانید سبک انجام کارها را برای همیشه تغییر دهید. گام بعدی چیست؟ لیست را بروز رسانی کنید. وقتی کارها انجام میشوند، آنها را از لیست خط بزنید یا حذف کنید. وقتی تاریخها تغییر میکنند، لیست را نیز تغییر دهید. وقتی کارهای دیگری اضافه میشوند، آنها را به لیست اضافه کنید. این لیست انعطاف پذیر انجام کارها را برایتان آسانتر میکند.
3. با کارهای سخت تر آغاز کنید.
نظرهای مختلفی درباره نحوه شروع کارهایی که در لیست وظایف نوشتهاید وجود دارد، ولی شروع کردن با سختترین و دردناکترین کارهای لیست، چند دلیل دارد. اول اینکه بار بیشتری از دوشتان کم میکند. وقتی کاری هست که میدانید حتماً باید انجامش دهید ولی نمیخواهید، نوعی حالت بیزاری در شما ایجاد میشود و آن کار از آنچه هست بدتر و سختتر از آنچه هست جلوه میکند. این اغلب منجر به آن میشود که آن کار را به تأخیر بیندازید و در انجام آن تعلل کنید. شروع لیست با سخت ترین کارها به شما کمک میکند تا بار سنگین ذهنی را از روی دوشتان بردارید و بدین ترتیب بخش عمده لیست را تمام کنید. دوم اینکه وقتی وظیفه سخت و دردناک را انجام میدهید و تمام میکنید، حس دستاورد و موفقیت عظیمی به شما دست میدهد که به انجام بقیه وظایف لیست کمک میکند. این به شما اعتماد به نفس میدهد تا کارهای دیگر را سریعتر تمام کنید و کارهای آسانتر باقیمانده که حس بدی به آنها ندارید را با لذت بیشتری انجام دهید و خیالتان راحت شود.